جدول جو
جدول جو

معنی حسن کهل - جستجوی لغت در جدول جو

حسن کهل(حَ سَ)
دهی است جز دهستان سهندآباد، بخش بستان آباد شهرستان تبریز، 20هزارگزی جنوب بستان آباد، 15هزارگزی شوسۀ بستان آباد به تبریز. جلگۀ سردسیر. سکنۀ آن 366 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ نِ عَ)
خوش قولی. پایداری در حفظ پیمان: و در این وقت بی سابقۀ حقی به حسن عهد توفیق یافت. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ عَمَ)
نیکوکاری:
جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را.
؟
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ کَ)
قصبۀ مرکز بخش کلاردشت از شهرستان نوشهر 49هزارگزی جنوب باختری چالوس، 21هزارگزی باختر مرزان آباد مرکز بخش کلاردشت. مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 51 درجه و 9 دقیقه، عرض 36 درجه و 32 دقیقه. موقعیت طبیعی: جلگۀ خوش آب و هوا. آب آن از رود خانه سرداب رود. محصول عمده آن غلات، لبنیات. سکنۀ آن در حدود 500 تن. در سالهای 1310-1320 هجری شمسی بامر پهلوی از مرزان آباد واقع در 28هزارگزی چالوس راه شوسه ای به این قصبه کشیده شد سپس بناهای زیبا و ویلاهای معظم در قسمت علیای آبادی احداث گردید. یک دستگاه مهمان خانه باشکوه آن ناتمام میباشد. ادارات دولتی مانند بخشداری، بهداری، کشاورزی، شعبه واکسن سرم سازی در این قصبه هستند و از ویلاهای نوساز استفاده مینمایند. افراد پادگان نظامی مرزان آباد تابستان به این محل می آیند. همه روزه باستثنای زمستان اتوبوس عمومی بین چالوس و این قصبه رفت و آمد مینماید. دبستان و چند باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به حبیب السیر و مازندران و استرآباد رابینو ص 108 و 155 شود
شهری است مابین شام و بغداد. عبداﷲ هاتفی در عزیمت صاحبقران از بغداد بجانب شام گفته:
عراق عرب را چو آباد کرد
دیار حسن کیف را یاد کرد.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
عبدالله افندی در خاتمۀ ریاض العلماء گفته است: ’حسکه (با ها و بی الف) و حسکا (الف بدون ها) مخفف ’حسن کیا’ است. (از نقض الفضائح حاشیۀ 10 ص 184 و 97). رجوع به شدالازار ص 81 و 379 و کلمه حسکا و نزهه القلوب ج 3 ص 116 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ کُ نَ)
دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه شهرستان بجنورد 20هزارگزی شمال خاوری بجنورد سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به قوچان. کوهستانی معتدل. سکنۀ آن 788 تن شیعۀ کردزبان. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ کُبْ بَ)
شیخ محمد حسن کبه، ابن محمد صالح کبۀ بغدادی (1269-1336 هجری قمری). از شعرا و علمای شیعه در سدۀ چهاردهم هجری و شاگرد میرزا حسن شیرازی در سامراء و درگذشته و مدفون درنجف است. او راست: حاشیۀ وسائل و حاشیه های دیگر و حجّیه الظن و الخلل فی الصلاه که در 1307 هجری قمری نگاشته است. (ذریعه ج 7 ص 249 و ج 9 ص 245) (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ هََ بَ)
ابن علی جابر بن صلاح صنعانی یمنی. درگذشتۀ 1079 هجری قمری او راست: دیوان شعر. (هدیه العارفین ج 1 ص 294) (زرکلی 234 از خلاصه الاثر ج 2 ص 30)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ بَ)
ده کوچکی است از دهستان اکرادساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران و 58 هزارگزی کرج. دارای 48 تن جمعیت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن سیدی خواجه نیکبولی از ساحل طونه، متخلص به آهی درگذشتۀ 923 هجری قمری او راست: حسن و دل، به ترکی و خسروو شیرین و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 289- 290)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن عمل
تصویر حسن عمل
نیکو کاری
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع پرندگان خزری
فرهنگ گویش مازندرانی